loading...
inja iran

ghazal tayebi بازدید : 5 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)

ببین که مرگ هم دوای ما نمیشود

ببین که زخم شب زتن رها نمی شود

قماربی برنده ایست!وه که خودقمارشدیم

گناه خایه نشستنت که بی جزانمیشود

همیشه مرگ لحظه ها،مرثیه سازوغصه نیست

زوال این همه صدا،که بی صدانمی شود

گره کوره بغض ما مرگ این همه نوا

این همه نعره درگلو یکی رهانمیشود

به چشم، حسرت سراب،دلت به زجه های نی

کویرمابه تکه ابرپاره ای زنده چرا نمیشود

درانتظارمعجزه فصل به فصل رفته ایم

ازاین همه خزان خسته بهار نمیشود

گذشته ازجاده های ماتهی ترین غبارها

ازاین هیچ بی سوار کسی به راه نمیشود

 

دشمن توبرادرت،لاله وخون فسانه بود

کجاست جوخه های مرگ،زهردوا نمیشود

خرترین ازاین نمیشویم عقل بباختیم به بت دست سران آغوش که نه افسار هم نمیشود

وعده ی سهم وحقمان به خواب مانده تاابد

قامت راست کردمان باگدایی تا نمیشود

 

مرزت باجهان ببین ازچه کجا رسیده ایم!

برکه شدیم وغوکی زما گذرنمی شود

وعده ی ویرانی بت رفت به چرت قصه ها

بت که رفت جای حق ؛خداخدا نمی شود

ببین دمی کنون بر گرده بار جبروترس

یاوه نگویمت ولی عرعر دردرهانمیشود

خداکنارویارشان همره بی مثالشان

بی نام او کسی چنین زنده به گور نمیشود ح ط

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ghazal tayebi بازدید : 4 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)

ح ط

 

خیلی خوابم میاید

بیشترازسردردهای همیشه تامرز عصبم

مازاد درد تاپوست استخوانم

امروز هم بی تو گذشت.. وگذشت بی تو همه روز

بگذار تامن هم از امروز بگذرم ازتو

از صدایت..ولبخندت که درمیان هق هق گاه گاهم یادمیاورم

که شاید لبخندی ارزانی لبانم کنم

چراکه هیچکس نیست چنین بی کس که خداهم نیست یاهست بامن نیست

چراکه هیچکس نیست چنین

خدا! ...آه آری خدا! همان خدای مهربان

نمیخواهمش ..همانطور که تورا نخواستم

نخواستمت که خودم باشم

میان دقایق که نیستی

مث امروز که ثابت کردی معمای نیستی را

وثابت کرد بامن نیست آن نیست جاودانه

نخواستمت چراکه باارزش ترین بی مقدار نشوی

که احساس ساده ام در این مزرعه ی علف های هرز

ساده درو نکنند

و ساده نشوم در جبر این سرسرآ

خوابم میاید چراکه خواب دوست ترمیدارم از بیدارخفتن

از جبر خفتن و از خواب زمستانی تو وخدایت

که چنان هرروز خسته ی خوابترازپیش مینگرمتان

که نوروزی نتوان ازپس این کودکانه خواب دید

ومن میخوابم

در خیسی پتویی که نتوان جست اشک ست یا منی

که چیست از برای چیست ازبرای کیست

میخوابم تا رویاهایم را لااقل بخواب ترسیم کنم

چراکه تازه گی ها خوابهایم هم آشفته و بوی جنگ میدهند

ازخداکه آشکارودر خواب...که همین خواب دیشبم شعار میدادم

که سرو های پیر برخیزند

دیدم که همه تبعید مزرعه دیگربودن

ومن تاخرخره توی خرخره علف های لومبانده شدم

تو که نمیدانی ازچه می نالم

پس همان سکس هرشب به قولت منطقی را بکن

تا سر درد نگیری

تا تاته شب صدبار باصدای شاهین نمیری

که مبادا منطق سربه زیر چراییدنت به هم خورد

تااشکت ازبرای صدای ناله هایی که هرگز به خط ترجمه هایت هم نرسید برسد

ومن اشک میریزم که آن صدایت افسوس افسون من بود

توببین که کلامت هم گوارایم نبود و من سیراب اهنگ صدایت شایدباری!آری آهنگ آن..

همچون شعری از یغما که صدای سربه زیری نجواگرش باشد ومن

یاغی وار سیراب کنند من یاغی بودم وصدایت عاصی

آه که حتی آن صدای سربه زیر هم نبودی که شعریغما هم

در تو نرفت

ولبخندت انتهای من وخدا بود

انجاکه بادلیل قاطع ایجازش

به ستایش بوسه گاهت به نمازمیرفتم

وعشق همان خدایی میبود

که دروگران باداس های بی بدلیل

ازبرای تیزکردن هاشان وسیله

وتو بخواب دروگر من

که تو وخدا ازمن عبورمیکنید

چراکه تو مرا به میان پاهای وقعرزمین

وآن دیگر برسربه زیری تا آسمان تقدیرمنشش دعوت میکنند

که اینگونه میان دوشک خیس می خوابمتان

روزگارتانخیس آب خوشی هاتان باد

ماکه در پس این درهای لعنتی تقدیرشان علف شدیم

که اینگونه به گوسفندی چون تو وادرامدیم....اینگونه جانم...

شب خوش ..خوابهای رنگی ببینی

نه چون من سبز قرمز بنفش

رویای درازی بینی به ژرفای میانه بینی وسربه زیری ت

نه چون من

رویای ریشه جستن

به سروهای پیر مزرع ی دور.. ازبرای امید به همین خواب میخوابم

که این تمام رویای منست

رویای خوا ب آزادی

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 193